جدول جو
جدول جو

معنی پیروزه تخت - جستجوی لغت در جدول جو

پیروزه تخت
(زَ / زِ تَ)
تخت از پیروزه کرده. سریری از پیروزه ساخته. تخت برنگ پیروزه یا پیروزه درو درنشانیده:
بر آن پیروزه تخت ازتاجداران
رها کردند می بر جرعه خواران.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پیروزه تخت
تختی که از پیروزه ساخته باشند سریری که پیروزه در آن نشانیده باشند: بران پیروزه تخت از تاجداران رها کردند می بر جرعه خواران. (نظامی)، تخت برنگ فیروزه سریر پیروزه فام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروزه تشت
تصویر پیروزه تشت
پیروزه گنبد، گنبد فیروزه رنگ، آسمان، پیروزه گون گنبد، پیروزه تشت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ تَ)
پیروزه تخت. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از آسمان است. (آنندراج) ، تختی که از پیروزه ساخته باشند:
بر آن فیروزه تخت از تاجداران
رها کردند می بر جرعه خواران.
نظامی.
به فرخندگی شاه فیروزبخت
یکی روز برشد به فیروزه تخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ طَ)
طشتی از فیروزه. تشت فیروزه، مجازاً، آسمان:
مرا دل چون تنور آهنین شد
از آن طوفان همی بارم بدامن
درین پیروزه طشت از خون چشمم
همه آفاق شد بیجاده معدن
اگر نه سرنگونسارستی این طشت
لبالب بودی از خون دل من.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
تاج از پیروزه. تاج فیروزه ای یا فیروزه درو درنشانیده:
ز گستردنیها و از تخت عاج
ز دیبا و دینار و پیروزه تاج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
طشتی از فیروزه، آسمان: مرا دل چون تنور آهنین شد از آن طوفان همی بارم بدامن، درین پیروزه طشت از خون چشمم همه آفاق شد بیجاده معدن، اگر نه سر نگونسارستی این طشت لبا لب بودی ا زخون دل من. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تاجی که پیروزه در آن نشانیده باشند تاج فیروزه: ز گستردنیها و از تخت عاج ز دیبا و دینار و پیروزه تاج
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبخت خوش اقبال: بفرمود خاقان پیروز بخت که بنهند بر کوهه پیل تخت. (شا. بخ 2438: 8)
فرهنگ لغت هوشیار